بي وقفه به سويِ كار پرواز!
بي آنكه روز را رنگ آميزي كرده
تا خشمِ شب بال ميزنيم
زندگي را بنگر كه با همه زيبايي اش
محو اين نبرد شده است: كار، كار، كار
اينك دوباره به خود باز مي آييم
و مدام توسط جادوگر احضار!
خود را مي نگريم
آن نيروي عظيم انساني،
آن نيروي عظيم انساني،
جهان را به پيش مي راند
و همچنان خيره كننده و كوبنده براي آزادي خويش مبارزه مي كند.
و در تاريكي ي اين روز مرگي، افقي بي بدليم.
بيگانگي را مي زداييم از خود
و جهان را بر ويرانه هاي تاريخ بشريت خواهيم ساخت.
چنان كه در اكتبر...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
با هر آنچه محدودم می کند
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
با هر آنچه محدودم می کند
با هر آنچه محجوبم مي كند/
با هر آنچه مخدوشم مي كند/
با هر آنچه محدودم مي كند/
با هر آنچه محرومم مي كند/
با هر آنچه محكومم مي كند در اين دنيا ي وارونه، در اين انجماد خاكستري رنگها، در اين ايستايي ي بي همتا/
مي جــــنــــگم./
تو را مي بينم و همه ي آنهايي كه/
خواستار جهاني آزاد و برابرند/
به دور از هر گونه قيد و بندي.../
و خاستگاهي انساني دارند./
.............................................../
بگذار هر چه مي خواهد تلخ باشد/
بگذار هر چه مي خواهد برنجد/
بگذار هر چه مي خواهد متنفر/
و ما/
قالب ها را در هم مي شكنيم/
فرم ها را تكه تكه!/
و اصول اش را به موزه ها بايگاني ، تا همگان سهيم باشيم/
هر كارگر مرد و زن./
بگذار ترس رخنه كند در جان بورژوازي چرا كه ما هيچ چيز را از دست نخواهيم داد به جز غل و زنجيرهايي كه.../
آن طوفان را ترسيم مي كنيم اينچنين:/
كشاكش لحظه ها، حضور خويش تن ها/
حضور زنان كه خود معياري ست در جامعه/
حضور مولدان، زحمتكشان/
آنان كه قرن هاست استثمار مي شوند و خواهان.../
و همواره نابود مي كنيم زيباشناسي را!!!/
