۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

مبارزات زحمتکشان لیبی و سر انجام آن!

مبارزات آزادیخواهانه  توده های کارگر و زحمتکش لیبی بعد از چند ماه مقاومت و جان فشانی که  به قیمت هزاران کشته، زخمی و بی خانمانی انجامید، نه تنها به نتیجه مطلوبی نرسیده،  بلکه با دخالت نیروهای امپریالیستی و شرکت مستقیم ناتو وارد فاز جدیدی شده است. دخالت مستقیم امپریالیستها (فرانسه، بریتانیا، آمریکا) در لیبی با طرح و اهداف شومی روبرو است. حرکتهای اعتراضی توسط توده های به ستوه آمده که پایه های حکومت دیکتاتوری قذافی را به لرزه در آورد، در سطح وسیعی تدوام پیدا نمود، تا جاییکه نیروهای سرکوبگر قذافی با حملات گسترده و سرکوبهای شدید و خونین قادر نبودند، این مبارزات را مهار نمایند. دولتهای امپریالیستی از ترس اینکه زمینه این حرکتها و تدوام آن به انقلاب منجر شود، با دخالت مستقیم از طریق نیرو های ناتو در این تلاش اند که از بالا با مهار کردن این حرکتهای اعتراضی و انقلابی، الگویی از حکومتی را ارائه دهند که سیستم سیاسی و اجتماعی این کشور را شکل داده و بتواند منافع امپریالیستها را تامین نماید.
این شیوه دخالت دول امپریالیستی در سیاستهای بین المللی که مدعی هستند می خواهند صلح را در کشورهای جهان سوم، خاورمیانه و آفریقایی برقرار نمایند و دمکراسی را برای آنها به ارمغان بیاورند تازگی ندارد. ما شاهد بودیم و هستیم که در چند سال گذشته امپریالیسم آمریکا، ومتحدین اش با مداخله مستقیم نظامی درعراق و افغانستان و با این عنوان که می خواهد دمکراسی را در این کشورها برقرار نمایند به میدان آمد. نتیجه این جنگ خانمان سوز برای عراق و افغانستان با میلیونها کشته ، زخمی و آوارگی میلیونی و نا امنی هر چه بییشتر تا به امروز برای مردم عراق همراه بوده است و جامعه عراق را از هستی ساقط کرده است.
این نوع لشکرکشی (مداخله انسان دوستانه) از جانب امپریالیستها متحمل مخارج چندانی برای آنها نخواهد بود، بر خلاف دخالتهای نظامی مستقیم آمریکا درعراق و افغانستان که با هزینه هنگفتی برایش همراه بود. یک بخش زیادی از بحران اقتصادی امریکا هم ناشی از این دخالت مستقیم نظامی و شکست اش در این کشورها میباشد. و در ضمن این شیوه دخالتگری از آنجاییکه با کشتارهای عظیم توده های مردم این کشورها همراه است. نه تنها حقانیت حضور آمریکا را دال بر برقراری ایجاد دمکراسی در این کشورها نفی می کند، بلکه چهرهً توحش و بربریت دولت آمریکا بطور اخص و امپریالیستها را بطور اعم در اذهان جهانی بیشترآشکار می سازد. همچنین نتیجه این تهاجم وحشیانه نظامی آمریکا به عراق و افغانستان، با شکست مفتضحانه سیاسی و اقتصادی آمریکا همراه بوده، وهمین شکست، آمریکا را تحت عنوان یکی از بزرگترین سردمداران قدرت امپریالیستی جهان در رقابت با رقبای امپریالیستی اروپایی اش (فرانسه، آلمان، بریتانیا)  و در موضع ضعف قرار داده است. و همین باعث تضادهای عمیق تری بین امپریالیستها  برسر چگونگی دوباره تقسیم جهان شده است. همانطور که شاهد هستیم در این مداخله لیبی فرانسه ، بریتانیا،ایتالیا و کانادا دست بالا را دارند. در مقابل، دولت امریکا که نگران تقویت نفوذ دولتهای اروپایی بویژه فرانسه در لیبی است، مقابله خود با سیاست دولتهای اروپایی را در حال حاضر با حضور ناتو و تاکید بیشتر بر ضرورت این نیروها در صحنه سیاسی و اجتماعی لیبی ، بر این گونه مداخله مشروعیت داده ، و برای برقراری حکومت مطلوب دست نشانده تلاش و تاکید می ورزد. ناگفته نماند این نوع " مداخله دوستانه " ، قبلا در کشورهای دیگر از طرف امپریالیستها عملی شده است.  براى نخستين بار آشکارا از سوى دولت کلينتون و دولتهاى اروپائى براى توجيه جنگ ناتو عليه يوگسلاوى در قضيه کوسووو بکار گرفته شد. طرح سياست "مداخله انساندوستانه" البته محصول وضعيت سياسى جهان پس از جنگ سرد بود که با حذف بلوک شوروى انجام پذیرفت. در کوسووو، حتى به اعتراف ناظران امريکائى، اشغال ناتو کشتار قومى را پايان نداد، و حاکميت جديد حتى قدرت آنرا نداشت که امنيت روزمره را برقرار کند، يا اقتصاد را بازسازى کند، شرایطی را از نظر سیاسی و اقتصادی بوجود آورند که امکان رشد رو به جلو باشد. از اینکه حضور ناتو برای پایمال شدن حقوق مردم کوسووو بود، حتی هیچ یک از طرحهای دراز مدت اتحاد اروپا نتوانست حق ملی را برای اقلیت قومی کوسووو متحقق نماید. نمونه دیگر حرکت امپریالیستی آمریکا، می توان مسئله کردستان عراق را نام برد، که چگونه با زد وبند با رهبران احزاب کرد توانستند حکومتی دست نشانده ناسیونالیستی را بر مردم کرد عراق تحمیل نمایند. در این یکی دو سال گذشته شاهد هستیم فقر، فلاکت، بیکاری و بیحقوقی حاکم بر مناطق کرد نشین آنها را به خیابانها کشانده و اعتراضات وسیع توده ای مردم کرد این بار نه با سرکوبهای بعثی بلکه با سرکوب نیروهای سرکوبگر در لباس کردایتی و ناسیونالیستی صورت می گیرد. بر همگان، همه مردم کردستان، و حتى بر رهبران احزاب کرد در عراق، روشن است که دولت دست نشاندهً کرد آمریکایی نه تنها حقوق ملى‌اى به توده های کارگر و زحمتکش کردستان اعطاء نکرده، بلکه وضیعت معیشتی و زیستی آنها در قبال این حاکمیت با بیکاری روز افزون، عدم امکانات رفاهی و معیشتی بالا گرفته، و توده های کارگر و زحمتکش ناراضی کردستانی را مجبور ساخته هر روز به تظاهرات و اعتراضات خیابانی دست بزنند. و این اعتراضات تا کنون با سرکوب و گلوله پاسخ گرفته است. اینها نمونه های مشخص طرح های " مداخله دوستانه " دول امپریالیستی آمریکا و اروپایی میباشد که حاکمیت خود را براین کشورها اعمال نموده اند. دقیقاً عین همین سناریو در رابطه با لیبی تکرار خواهد شد. با این تفاوت که لیبی کشوری ثروتمند و دارای نفت از نوع مرغوب و  هم مرز با کشور چاد معادن اورانیوم میباشد. چنگ انداختن بر این ثروت باد آورده، چنان دل نگرانی در میان کشورهای امپریالیستی آمریکا و اروپایی ایجاد نموده است تا جایی که با گرد همایی واجلاسی از سران ٦٠ کشور درفرانسه هر کدام در تلاش هستند، آلترناتیوی را جستجو نمایند که سریعتر بتواند اوضاع نابسامان لیبی را با نوع حکومت مطلوبشان سر و سامان داده، و بتوانند بر اوضاع سیاسی و اقتصادی این کشور مسلط  شوند. تضادهای درون دول امپریالیستی تضمینی برای جلوگیری از این مداخلات چه به شکل دوستانه یا نظامی نیست؛ برای برون رفت از این اوضاع باید به نیروهای اجتماعی متفاوتی چشم امید داشت.
با یک نگاه اجمالی به اوضاع آشفته لیبی که شامل چه گرایشاتی میباشد. بررسی این گرایشات ، نظراتشان و اینکه منافع چه طبقه ای را نمایندگی می نمایند حائز اهمیت است.    
مبارزه ایی که امروز در لیبی در جریان است، در عرصه سياست تعيين کننده است. لشکرکشیهای نظامى دولتهاى کاپيتاليستى و امپرياليستى موجود در اشکال نظامی یا " مداخله دوستانه " را ، تنها در عرصه سياست و به نيروى بسيج توده وسيع مردم ميتوان خنثى کرد. يادآورى اين واقعيت تاريخى مفيد است که شرکت روسيه در جنگ اول امپرياليستى سرانجام در ١٩١٧ با تصميم شوراى کارگران و سربازان خاتمه داده شد. و باز اين شورش کارگران و سربازان آلمان و قدرت شوراهاى کارگری آلمان بود که در ١٩١٨ آلمان را نيز از جنگ جهانى خلاص نمود. بزرگترين جنگ امپرياليستى تاريخ تا آن مقطع نه به نيروى مقابله نظامى، بلکه به قدرت مبارزه سياسى پايان گرفت؛ و در هر دو اين موارد موضعگیریهای درست و بجا طبقه کارگری انجام گرفت که خود مستقیما در مبارزات ضد جنگ و سرمایه داری شرکت داشت. در مورد لیبی هم کارگران و زحمتکشان لیبایی خواهند توانست در مقابل این تهاجمات امپریالیستی قد علم کنند، و اگر چه چنین چشم انداز بالفعل طبقاتی طبقه کارگر لیبی موجود نیست، اما امروز باز شدن فضای سیاسی و اقدامات پراکنده توده های کارگر که برای نان و آزادی به خیابان ها ریخته اند، و صدها کشته و زخمی داده اند میتواند این ظرفیت بالقوه را به نمایش بگذارد.
نه فقط طبقه کارگر لیبی، که بنا به موقعيت اجتماعى خود را در ضديت دائمى با سرمايه می بیند، بلکه توده وسيع مردمی که در این مبارزه درگیرند و با این مداخله امپریالیستها به مخالفت برخاسته اند و در واقع به مبارزه ای ضد امپریالیستی دامن میزنند و رابطه بنيادى ميان منافع اقتصادى کاپيتاليسم و سياستهاى امپرياليستى را می بینند. مجموعه این مبارزات و مخالفتها در دراز مدت زمینه ای را فراهم خواهد نمود که حقانیت سوسیالیسم را نزد وسیعترین اقشار مردم لیبی ممکن سازد.
لازم است اینجا به موضع آن دسته از چپهای ایران بپردازیم که، ناتوان از اتخاذ یک موضع انقلابی در قبال حکومت اسلامی و اصلاحات حکومتی، راه حل انقلابی خود را با طرح مدرنیسم و غربگرایی ارائه داده، و آلترناتیوی برای تغییر رژیم ایران را در همین دیدگاههای امپریالیستی جستجو می نمایند. و حتى ديديم چند سال پیش در حمله آمریکا به افعانستان که چگونه برخى از این چپها نيز از فرط سکولاريسم و مدرنيسم شان از همين زاويه از امريکا در جنگ عليه طالبان در افغانستان دفاع کردند. در واقع آلترناتیو امپریالیستی را در مقابله با یک حکومت ارتجاعی در این کشور ارائه دادند. این چپ غافل از اینکه این نیروهای ارتجاعی امثال طالبان یا جمهوری اسلامی را خود امپریالیستها به سرکردگی آمریکا و اروپا برای از بین بردن نیروهای کمونیست و سرکوب جنبشهای اجتماعی ایران به قدرت رساندند.
امروز که موج تغییر و تحولات سیاسی از خاور میانه و آفریقا شروع شده ودامنه این اعتراضات تا شیلی، آتن و اسرائیل هم پیش رفته و فرا گیر شده است. برای دفع این امواج انقلابی و ترس از اینکه به انقلاب منجر شود. دول امپریالیستی در تلاشند تا با سیاستها و آلترناتیوهای متفاوت مسیر این مبارزات را منحرف سازند. لیبی هم از این قاعده مستثنی نیست. ترس از انقلاب سران امپریالیستی را واداشته که با جلوه ندادن تضادهای درونی خود با منحرف کردن مسیر این حرکتها جهان را بار دیگر بین خود تقسیم نمایند. در این کشورهای نامبرده، حتی برقراری آزادیهای فردی در یک سطح اجتماعى اکنون در گرو برقرارى درجه‌اى از برابرى اقتصادى است. اين امر جز با تعرض به سرمايه‌دارى، و جز به نيروى مبارزه وسيع اجتماعى‌اى که طبقه کارگر در مرکز آن قرار داشته باشد ممکن نميگردد.
 افشای این سیاستهای امپریالیستی و مقابله و مبارزه با آن وظایف بیشتری را بر عهده فعالین سوسیالست جنبش کارگری در این کشورها می گذارد. امروز با شرایط حاکم بر لیبی سوسیالستهای جنبش کارگری این کشور را بیش از هر زمان دیگر موظف می سازد.
 3 سپتامبر 2011